-
Doc۱
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 19:32
در زندگی روزهایی است که سخت می شود آنها را فراموش کرد .. نه اینکه افتخاری در آنها باشد .. نه .. در زندگی روزهایی است که خودمان رویاهایمان (دنیای مطلوب ذهنی) را نفی می کنیم .. بهتر است بگویم همه چیز را نفی می کنیم .. تمام دلبستگی و تمام آنچه برای آن زیسته ایم .. خودمان را از یک کل ، ناشی از جمع خود ، کم می کنیم .. شاید...
-
I have a dream today
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 00:24
کودک شادمانه از میان درختان می دوید .. دلش می خواست سریعتر بدود تا جریان هوا را بیشتر بر صورتش احساس کند ، بر صورتی که بارها تلاش کرده بود تا فراموشش کند ، شاید این هم راه حلی بود که لطافت باد را لحظه ای جایگزین تصویری کند که می خواست با آن بجنگد ولی آن را دوست داشت .. چند قدم مانده به اتوبوس ایستاد .. به پشت برگشت و...
-
تنهایی ...
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 21:11
پیرمرد ساکت و آرام در پیاده رو قدم می زد .. حدود هفتاد سال سن داشت ، با موهای صاف و سپید ، صورت کشیده و موقر و اندامی متناسب که لباسهای تیره اش آنرا خسته نشان می داد .. راه می رفت .. اما نه تلوتلو می خورد .. هر چند قدم می ایستاد ، به پشت سرش نگاه می کرد و نا امید از یافتن چیزی که انگار باید می بود سرش را به روبرو می...