این سوال را از پسرکی که هر از چندگاهی مدتی را سرکوچه ما می نشیند ، پرسیدم .. چشمان نیمه بازش را حتی بالا هم نیاورد و با کلافگی گفت :
لیلا
- به خانه ای نگاه کردم که دخترشان مدتی پیش ، برای سومین بار ازدواج کرد ...
این سوال را از دختر بچه ای هم پرسیدم .. چند بار بالا و پایین پرید و گفت :
رنگین کمان
- هوای پس از باران بود و انتظار رنگین کمان می رفت اما هر چه به آسمان نگاه کردم ، چیزی ندیدم ...
این سوال را از "او" هم پرسیدم .. او با لبخند گفت :
خدا
- چشمهایم را بستم .. دوست داشتم بسیار خدا را ببینم ...
سلام....................
چه خوب که بالاخره او خدا را می دید..........
بی نهایت زیبا بود...........
این احساسات و استعداد واقعا قابل ستایشه و غیر قابل وصف......
چشمهایم را بستم ..... دوست داشتم بسیار خدا را ببینم....
ممنون از حضور بارونی شما............
موفق باشین
بمانین...
سلام ممنون که اومدی و یه دنیا ممنون که منو به وبلاگ قشنگت دعوت کردی من عاشق نوشته های اینطوریم.
شاید واقعا حقیقتی نبود نمیدونم اما هر چی بود فراموش شد...
چهار شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۵به نام داور بر حق
دروغ گفتم....................
دروغ گفتم.......
من حتی به باران هم دورغ گفتم.......
که دل تو به وسعت دریاست...........
چرا که تو حتی چند بند انگشت هم در دلت جایی برای من کوچک نداشتی............... ممنون که سر زدی بازم منتظرتم در ضمن وبلاگ توپی داری.
.
در آسمان
دو چیز مرا افسون می کند
یکی آبی آسمان
و دیگری خدا ؛
این را می بینم و می دانم که نیست
او را نمی بینم و
می دانم که هست ...
.
.
ممنون از حضورتون .
آسمان دریای برعکسی که پر از ماهی های بالدار است و خدا در همه جا !!
سلام
بسیار زیبا بود
سلام . رامین شربتدار هستم ... مدیر بزرگترین و فعالترین سایت مشکی پوش ایران
رضا صادقی .
در گروه خبری و تالار گفتمان سایت عضو شوید ...
به دوستان خود و سمنانی های عزیز نیز سایت را معرفی نمایید
ممنونم و یا علی مدد
سلام
به روزم نتظر حضور بارونی شما هستم
بمونین
.......بهار بارونی
سلام . خوب نوشتی ولی عکسی که گذاشتی زیاد جالب نیست آسمان دیدنی نیست