کوچهِ آرام

من باز از آن کوچهِ آرام می گذشتم

و تو باز پشت همان پنجره ساکت

دست به نرده ها نشسته بودی

من باز پرنده ای خیالی را دنبال می کردم

تا به تو برسم

و تو به درختهای باغ روبرو نگاه می کردی

من در برابر پنجره می رسیدم

و هنوز پرنده را از شرم پیدا نکرده بودم

و تو قاصدکی را تا بام همسایه دنبال می کردی

من گذشته از تو ..  شرمگین خودم

به جوی میان کوچه چشم می دوختم و می رفتم

و تو .. (دیگر نمی دانم)

نظرات 5 + ارسال نظر
سیاوش بیرانوند شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.tanbooremast.blogsky.com/

متن زیبایی بود . لذت بردم .
برقرار باشید.

بهار(دختر غریب بارون) یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ب.ظ http://www.baharebarooni.mihanblog.com

سلام
این حرف من یه حرف کلیشه ای یا تعرف نیست این را واقعا می گم ذهن خلاقی برای نویسندگی دارین باعث تحسین هست این نوشته های پر تصویر
.......اگر عشق٬ عشق باشد ......زمان حرف احمقانه ای است...........
راستی بهارتان مبارک......
جاوید باشین و غم هایتان تا ابد کوتاه........
بهار بارونی

هدیه یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:28 ب.ظ http://nameibarayeto.blogfa.com/

من...
تو...
ما هر روزمان را به کارهای «دوباره» می گذرانیم.


می خواهم وبلاگتونو لینک کنم، اگه اشکالی نداره بهم خبر بدین.

بهار(دختر غریب بارون) دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ب.ظ http://www.baharebarooni.mihanblog.com

باز هم سلام خوبین؟
ببخشین یه کاری کردم من...............
بی اجازه که ازتون بپرسم لینکوندمتون................ببشیدددد
می دونم که می بخشین(چمشک)
موفق و جاوید بمونین
بهار بارونی و البته این بار بهاری

آوا شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ

امیدوارم این جسارت من را نادیده بگیری. ولی . و تو .... وتو گذشته از من شرمگین از خودت. و تو در انتظار پرنده ی خیالی من. تا به تو برسم . شاید امروز شاید فردا شاید هیچ وقت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد