دوست

آنسوی پنجره باران می بارد

من باران را دوست دارم

پس پنجره را هم دوست دارم

.....

نزدیکترین زمین به آسمان ، کوه است

من آسمان را دوست دارم

پس کوه را هم دوست دارم

.....

مرگ تنها راه رسیدن به توست

و من تو را دوست دارم

پس مرگ را هم دوست دارم

نظرات 4 + ارسال نظر
آوا سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ب.ظ

شب عاشق ماه ... ماه عاشق باران... باران عاشق ابر... ابر عاشق باد... باد عاشق قاصدک... قاصدک عاشق عشق... و شاعر عاشق این همه غوغای دل انگیز

هدیه دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:57 ب.ظ http://nameibarayeto.blogfa.com/

نوشته هاتونو دوست دارم. نمی دونم باید گفت قشنگه یا چیز دیگه ولی احساسشون خیلی قویه.
این یکی از «زندگی او » هم بهتر بود! « زندگی او » جالب بود برام ، فکرش جالب بود. اینکه چطور می شه به این موضوع رسید.

راستی، حرف من هم از « زندگی » نفس کشیدن و راه رفتن نبود، « زنده » بودن و رشد کردن بود .

بهار (دختر غریب بارون) چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:01 ب.ظ http://www.baharebarooni.mihanblog.com

هیچگاه.....هیچگاه نقاش خوبی نخواهم شد دیشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که به خاطر ارزش دستانم در زیر آواری از رنگ ناپدید ماند.........
.
.
.
آپ خیلی خیلی زیبایی کردین
ممنون از حضور بارونیتون.....نفهمیدم یعنی چی به هم ریخته بود؟
البته یه چیز من همه چیزم به هم ریخته استتتتت(نیشخند)
شاد باشین و غمهایتان کوتاه
بهار بارونییییی

[ بدون نام ] شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ

من مرگ را دوست دارم . چون تو را دوست دارم.تو را دوست دارم .چون مرگ را دوست دارم.من مرگ و تو را دوست دارم. /من ... مرگ ... تو ... /مرگ من با تو را دوست دارم .....و تو ... و تو با مرگ من دوست دارم را .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد