نوشته هاتونو دوست دارم. نمی دونم باید گفت قشنگه یا چیز دیگه ولی احساسشون خیلی قویه. این یکی از «زندگی او » هم بهتر بود! « زندگی او » جالب بود برام ، فکرش جالب بود. اینکه چطور می شه به این موضوع رسید.
راستی، حرف من هم از « زندگی » نفس کشیدن و راه رفتن نبود، « زنده » بودن و رشد کردن بود .
هیچگاه.....هیچگاه نقاش خوبی نخواهم شد دیشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که به خاطر ارزش دستانم در زیر آواری از رنگ ناپدید ماند......... . . . آپ خیلی خیلی زیبایی کردین ممنون از حضور بارونیتون.....نفهمیدم یعنی چی به هم ریخته بود؟ البته یه چیز من همه چیزم به هم ریخته استتتتت(نیشخند) شاد باشین و غمهایتان کوتاه بهار بارونییییی
[ بدون نام ]
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ
من مرگ را دوست دارم . چون تو را دوست دارم.تو را دوست دارم .چون مرگ را دوست دارم.من مرگ و تو را دوست دارم. /من ... مرگ ... تو ... /مرگ من با تو را دوست دارم .....و تو ... و تو با مرگ من دوست دارم را .....
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
شب عاشق ماه ... ماه عاشق باران... باران عاشق ابر... ابر عاشق باد... باد عاشق قاصدک... قاصدک عاشق عشق... و شاعر عاشق این همه غوغای دل انگیز
نوشته هاتونو دوست دارم. نمی دونم باید گفت قشنگه یا چیز دیگه ولی احساسشون خیلی قویه.
این یکی از «زندگی او » هم بهتر بود! « زندگی او » جالب بود برام ، فکرش جالب بود. اینکه چطور می شه به این موضوع رسید.
راستی، حرف من هم از « زندگی » نفس کشیدن و راه رفتن نبود، « زنده » بودن و رشد کردن بود .
هیچگاه.....هیچگاه نقاش خوبی نخواهم شد دیشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که به خاطر ارزش دستانم در زیر آواری از رنگ ناپدید ماند.........
.
.
.
آپ خیلی خیلی زیبایی کردین
ممنون از حضور بارونیتون.....نفهمیدم یعنی چی به هم ریخته بود؟
البته یه چیز من همه چیزم به هم ریخته استتتتت(نیشخند)
شاد باشین و غمهایتان کوتاه
بهار بارونییییی
من مرگ را دوست دارم . چون تو را دوست دارم.تو را دوست دارم .چون مرگ را دوست دارم.من مرگ و تو را دوست دارم. /من ... مرگ ... تو ... /مرگ من با تو را دوست دارم .....و تو ... و تو با مرگ من دوست دارم را .....